مغز یک اندام بسیار پیچیده ای است. همه چیز را از حرکت انگشتان تا ضربان قلب انسان کنترل و هماهنگ می کند. مغز همچنین بزرگترین نقش را در نحوه کنترل و پردازش احساسات بر عهده دارد. کارشناسان هنوز سوالات زیادی در مورد نقش مغز در طیف وسیعی از احساسات دارند.
سیستم لیمبیک گروهی از ساختارهای به هم پیوسته است که در اعماق مغز قرار دارند. این بخشی از مغز است که مسئول پاسخ های رفتاری و احساسی است. دانشمندان در مورد لیست کامل ساختارهایی که این سیستم را تشکیل می دهند به توافق نرسیده اند، اما ساختارهای زیر به طور کلی به عنوان بخشهایی از آن که در احساسات نقش دارند، پذیرفته شده اند:
آمیگدال، یک ساختار جفتی و بادام شکل در اعماق مغز است که احساسات، رفتار عاطفی و انگیزه را با هم ترکیب می کند. این قسمت به هماهنگ کردن پاسخ به محرکهای محیطی کمک می کند، به ویژه آنهایی که باعث ایجاد واکنش عاطفی می شوند. این ساختار همچنین ترس و خشم را تفسیر می کند، به تشخیص دوستان از دشمنان کمک می کند و پاداش های اجتماعی و چگونگی دستیابی به آنها را مشخص می کند. آمیگدال همچنین برای نوعی یادگیری به نام شرطی سازی کلاسیک مهم است.
فیزیولوژیست روسی، ایوان پاولوف، اولین بار در مطالعات خود در مورد هضم در سگ ها، شرطی سازی کلاسیک را توصیف کرد، که در آن، از طریق قرار گرفتن در معرض یک محرک بطور مکرر، پاسخ خاصی را برمی انگیزد. وقتی یک تکنسین آزمایشگاه برای آنها غذا آورد، بزاق سگ ها ترشح شد. با گذشت زمان، پاولوف خاطرنشان کرد که سگها نیز با دیدن تکنسین شروع به ترشح بزاق میکنند، حتی اگر دستش خالی باشد.
اینسولا، منبع انزجار است. مثلا یک واکنش منفی شدید به یک بوی نامطبوع را در نظر بگیرید. تجربه انزجار ممکن است شما را از خوردن سم یا غذای فاسد محافظت کند. مطالعاتی که با استفاده از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) انجام شده است، نشان میدهد که وقتی کسی درد را احساس یا پیشبینی میکند، اینسولا فعال میشود. دانشمندان علوم اعصاب احتمال می دهند که اینسولا یک گزارش وضعیت در مورد وضعیت فیزیولوژیکی بدن دریافت می کند و احساسات ذهنی در مورد آن ایجاد می کند و در نتیجه حالات درونی، احساسات و اعمال آگاهانه را به هم مرتبط می کند.
خاکستری دور قناتی، واقع در ساقه مغز، نیز در درک درد نقش دارد. این بخش حاوی گیرنده هایی برای ترکیبات کاهش دهنده درد مانند مورفین و اکسی کدون است و می تواند به سرکوب فعالیت اعصاب حس کننده درد کمک کند. این بخش ممکن است همان دلیلی باشد که گاهی اوقات می توانید حواس خود را از درد منحرف کنید تا آن را به شدت احساس نکنید. خاکستری دور قناتی همچنین در رفتارهای دفاعی و تولید مثلی، دلبستگی مادری و اضطراب دخیل است.
هیپوتالاموس، هیپوتالاموس علاوه بر کنترل واکنش های احساسی، در پاسخ های جنسی، ترشح هورمون و تنظیم دمای بدن نیز نقش دارد.
هیپوکامپ، که به حفظ و بازیابی خاطرات کمک می کند. همچنین در چگونگی درک ابعاد فضایی محیط نقش دارد.
قشر لیمبیک، نیزشامل دو ساختار شکنج سینگوله و شکنج پاراهیپوکامپ است. آنها با هم بر روحیه، انگیزه و قضاوت تأثیر می گذارند.
مغز چگونه ترس را کنترل می کند؟
ترس آمیگدال دو طرفه، هیپوتالاموس و نواحی قشر پیشانی چپ را فعال می کند. این شامل مقداری تفکر (در قشر پیشانی)، احساس " gut " (آمیگدال) و احساس فوریت است که معمولاً با بقا مرتبط است (هیپوتالاموس).
از دیدگاه بیولوژیکی، ترس یک احساس بسیار مهم است که به انسان کمک می کند تا به موقعیت های تهدید کننده ای که می تواند به او آسیب برساند، واکنش مناسب نشان دهد. این پاسخ، با تحریک آمیگدال و به دنبال آن هیپوتالاموس ایجاد می شود. به همین دلیل است که برخی از افراد مبتلا به آسیب مغزی که آمیگدال اسیب دیده است، همیشه به سناریوهای خطرناک واکنش مناسب نشان نمی دهند.
هنگامی که آمیگدال هیپوتالاموس را تحریک می کند، پاسخ جنگ یا گریز را در برابر محرک ایجاد می کند. هیپوتالاموس سیگنال هایی را برای تولید هورمون هایی مانند آدرنالین و کورتیزول به غدد فوق کلیوی ارسال می کند. هنگامی که این هورمون ها وارد جریان خون می شوند، ممکن است انسان متوجه برخی تغییرات فیزیکی مانند افزایش ضربان قلب، افزایش سرعت تنفس، افزایش قند خون، افزایش تعریق شود.
آمیگدال علاوه بر شروع پاسخ جنگ یا گریز، در یادگیری خود ترس نیز نقش دارد و این همان فرایندی است که انسان از طریق آن بین موقعیتهای خاص و احساس ترس ارتباط برقرار می کند.
مغز چگونه خشم را کنترل می کند؟
خشم نیز مانند ترس پاسخی به تهدیدها یا عوامل استرس زای محیطی است. وقتی فرد در موقعیتی قرار می گیرد که خطرناک به نظر می رسد و نمی تواند فرار کند، احتمالاً با عصبانیت یا پرخاشگری به محرک محیطی، پاسخ می دهد. البته در این مورد نیز، می توان واکنش خشم یا حتی دعوا را به عنوان بخشی از پاسخ جنگ یا گریزی که در احساس ترس نیز اتفاق می افتد، در نظرگرفت.
ناامیدی نیز، مانند مواجهه با موانع در حین تلاش برای رسیدن به هدف، می تواند واکنش خشم را نیز تحریک کند.
خشم دقیقاً مانند واکنش ترس، با فعال شدن هیپوکامپ راست، آمیگدال، هر دو طرف قشر جلوی مغز و قشر منزوی همراه است. علاوه بر این، بخش هایی از قشر جلوی مغز نیز ممکن است در واکنش خشم نقش داشته باشد. افرادی که به این ناحیه انها آسیب رسیده است، اغلب در کنترل احساسات خود به ویژه عصبانیت و پرخاشگری مشکل دارند.
مغز چگونه شادی را کنترل می کند؟
منظور ازشادی، همان حالت کلی رفاه یا رضایت می باشد. وقتی انسان احساس خوشبختی می کند، عموماً افکار و احساسات مثبتی دارد.
شادی چندین ناحیه از مغز را فعال می کند، از جمله قشر پیشانی راست، خاکستری دور قناتی راست، آمیگدال چپ و اینسولای چپ. این فعالیت شامل ارتباط بین آگاهی (قشر پیشانی و اینسولا) و "مرکز احساس" (آمیگدال) مغز است.
مطالعات تصویربرداری نشان می دهد که پاسخ شادی تا حدی نیز از قشر لیمبیک منشاء می گیرد. ناحیه دیگری به نام خاکستری دور قناتی نیز در ان نقش دارد. مطالعهای در سال 2015 نشان داد که افراد با حجم ماده خاکستری بزرگتر در ناحیه پرکونئوس سمت راست خود شادتر هستند. متخصصان فکر می کنند، قسمت سمت راست خاکستری دور قناتی اطلاعات خاصی را پردازش می کند و آن را به احساس شادی تبدیل می کند. برای مثال، تصور کنید زمانی فوقالعاده را با کسی که به او علاقه دارید گذراندهاید. در ادامه، وقتی این تجربه و موارد مشابه آن را به یاد می آورید، ممکن است احساس شادی را تجربه کنید.
مغزچگونه عشق را کنترل می کند؟
ممکن است عجیب به نظر برسد، اما آغاز عشق رمانتیک با واکنش استرس ناشی از هیپوتالاموس شما همراه است. اما وقتی انسان به هیجان عصبی یا اضطرابی فکر کند که هنگام عاشق شدن احساس می کند، این استرس منطقی تر به نظر می رسد. با رشد این احساسات، هیپوتالاموس باعث ترشح هورمون های دیگری مانند دوپامین، اکسی توسین و وازوپرسین می شود.
دوپامین با سیستم پاداش بدن مرتبط است. این ارتباط کمک می کند تا عشق به یک احساس مطلوب تبدیل شود. در یک مطالعه کوچک در سال 2005 به شرکت کنندگان، عکسی از کسی که عاشقانه عاشق او بودند نشان داده شد. سپس عکس یکی از آشنایان را به آنها نشان دادند. هنگامی که به فرد عکسی از کسی که دوستش داشتند نشان داده شد، در بخش هایی از مغز که سرشار از دوپامین است، فعالیت بیشتری دیده شد.
اکسی توسین اغلب به عنوان "هورمون عشق" شناخته می شود. این بیشتر به این دلیل است که وقتی در کنار کسی هستید که او را عاشقانه دوست دارید، ترشح این هورمون افزایش می یابد. اکسی توسین در هیپوتالاموس تولید شده و از طریق غده هیپوفیز شما آزاد می شود. این هورمونف همچنین برای پیوند اجتماعی، ایجاد اعتماد و ایجاد رابطه بسیار مهم است. همچنین می تواند احساس آرامش و رضایت را در انسان افزایش دهد.
وازوپرسین نیزبه طور مشابه در هیپوتالاموس تولید می شود و توسط غده هیپوفیز آزاد می شود. این هورمون نیز در پیوند اجتماعی با شریک زندگی دخیل است.
مغز چگونه احساس انزجار را کنترل میکند؟
انزجار احساس جالبی است که اغلب با اجتناب همراه است. این احساس که با فعال شدن و ارتباط بین آمیگدال چپ، قشر پیشانی تحتانی چپ و قشر منزوی همراه است.
مغز چگونه احساس غافلگیری را کنترل میکند؟
غافلگیری احساسی است که یا می تواند احساس خوبی در شما ایجاد کند یا باعث ایجاد احساس بد در شما شود. غافلگیری شکنج فرونتال تحتانی دو طرفه و هیپوکامپ دو طرفه را فعال می کند. هیپوکامپ به شدت با حافظه مرتبط است و عنصر غافلگیری ذاتاً با تجربه چیزی است که شما به خاطر نمی آورید یا انتظار ندارید.
مغز چگونه احساس غم را کنترل میکند؟
غم و اندوه با افزایش فعالیت اینسولای چپ، تالاموس چپ، آمیگدال و هیپوکامپ و ... همراه است. هیپوکامپ به شدت با حافظه مرتبط است و منطقی است که آگاهی از برخی خاطرات با احساس غم و اندوه همراه باشد. غم و اندوه بیش از سایر احساسات مورد مطالعه قرار میگیرد، زیرا برخی بیماری های روحی همچون افسردگی که در ارتباط با احساسات هستند، ممکن است برای مدت طولانی ادامه یابند.
بیماری های اعصاب و روان بیشترین تاثیر را بر احساسات انسانها میگذارند اما گاهی برخی بیماری های جسمی و موضعی در مغز نیز می تواند باعث تغییراتی در احساسات انسان شود.
تاثیری که افسردگی بعنوان یک بیماری روحی بر مغز میگذارد:
برخی از افراد ممکن است تنها یک بار در زندگی خود افسردگی خفیف را تجربه کنند، در حالی که برخی دیگر چندین دوره شدید در طول زندگی خود دارند. این شکل جدی تر، طولانی مدت و شدیدتر افسردگی به عنوان اختلال افسردگی اساسی (MDD) شناخته می شود. همچنین به عنوان اختلال افسردگی یا افسردگی بالینی شناخته می شود تا آن را از دوره های افسردگی که گاهی در نتیجه رویدادهای زندگی مانند سوگواری رخ می دهد، متمایز کند.
هیپوکامپ در نزدیکی مرکز مغز قرار دارد. این حافظه ها را ذخیره می کند و تولید هورمونی به نام کورتیزول که هورمون استرس نامیده میشود، را که در هنگام استرس جسمی و روحی آزاد می شود، مدیریت می کند. افسردگی یک عامل استرس زای جسمی و روانی است.هنگامی که مقادیر بیش از حد کورتیزول به دلیل یک عامل استرس زا یا عدم تعادل شیمیایی در بدن به مغز فرستاده می شود، ممکن است مشکلات ایجاد شود. افراد مبتلا به اختلال افسرگی اساسی به مدت طولانی در معرض سطوح بالاتر کورتیزول قرار می گیرند و بنابراین تولید کندتر سلول های مغزی جدید و همچنین کوچک شدن سلول های مغزی موجود در هیپوکامپ را تجربه می کنند. این می تواند منجر به مشکلات حافظه شود.
همچنین به گفته محققان، زمانی که بدن کورتیزول بیش از حد تولید می کند، به نظر می رسد قشرجلویی مغزکه مسئول تنظیم احساسات، تصمیم گیری و تشکیل خاطرات است، کوچکتر میشود.
آمیگدال در افراد مبتلا به افسردگی اساسی، در نتیجه قرار گرفتن مداوم در معرض سطوح بیش از حد کورتیزول بزرگ و بیش فعال تر می شود. آمیگدال بزرگ و بیش فعال، همراه با فعالیت غیرطبیعی در سایر قسمت های مغز، می تواند منجر به الگوهای خواب غیرعادی، اختلال در فعالیت های قبلی ، احساسات ناخواسته منفی، ترشح مقادیر نامنظمی از هورمون ها و سایر مواد شیمیایی که باعث عوارض زیادتری میشوند، گردد.
درپایان
مغز اندام پیچیده ای است که محققان هنوز در تلاش برای رمزگشایی آن هستند. اما کارشناسان سیستم لیمبیک را به عنوان یکی از بخش های اصلی مغز که احساسات اولیه را کنترل می کند، شناسایی کرده اند. همانطور که تکنولوژی تکامل مییابد و دانشمندان نگاه بهتری به ذهن انسان مییابند، احتمالاً درباره منشأ احساسات پیچیدهتر بیشتر خواهیم آموخت. چیزی که باید همه ما در نظر بگیریم اینست که بیماری های روحی پنهان، اسیب های جبران ناپذیری بر روح و جسم ما انسانها میگذارند. اما تمامی انها با یک احساس شروع میشوند که در مراحل ابتدایی سعی در انکار و نادیده گرفتن ان میکنیم و بدین ترتیب ریشه بیماری را در جسم و روحمان سفت و سخت می کنیم. بنابراین حتی کوچکترین احساسات ما هم نباید نادیده گرفته شوند.
ترجمه و تالیف: حدیثه سقاتپه
References:
https://www.brainfacts.org
https://www.healthline.com
https://www.neurologylive.com